-
صدسال تنهایی
سهشنبه 26 دی 1396 17:30
باید صدسال تنها باشم...
-
خداجان
پنجشنبه 23 آذر 1396 00:04
چه شب غم انگیزی هست امشب بعدازظهر که نه آفتاب غروب کرده بود ک تصمیم گرفتم یکم بخوابم چون حساب کردم تا شب اینجوری طاقت نمیتونم بیارم و کار مفیدی هم انجام نمیدم یکم ک گذشت انگار یکی چنگ انداخته بود تو گلوم با سرفه های شدید از خواب پاشدم و تا ساعت ها سرفه کردم حس کردم مرده ام ولی زنده بودم خدایا شکرت بابت زندگیمون حتما...
-
ای روح خسته من بخواب
سهشنبه 21 آذر 1396 19:01
خدایا چرا تجاوز رو ملت فقط دستمالی کردن و کارای حنسی میدونن اینکه زنگ میزنه خونه و تا من برمیدارم با حالت ماتم زده انگار یکی مرده با من حرف میزنه غر همه چی رو به من میزنه از هرکی ناراحته سر من خالی میکنه این تجاوز نیست؟ بدترش میدونی چیع؟ اینکه فرداش زنگ میزنه به همونی ک غرش رو ب من زده و بارصدای شاااااادی ک از اونور...
-
کنکور ارشد
شنبه 18 آذر 1396 22:47
ثبت نام کنکور ارشد از پنج شنبه شروع شده هنوز ثبت نام نکردم.به جز الف هیچکس پیگیر نیست.حتی خانواده خودم.نمیدونم ناراحت باشم یا بی تفاوت...ولی انتظار داشتم بابا پیگیر باشه لا اقل...نمیدونم چقدر از عمرم بابت بی توجهی عزیزانم نسبت به من هدر شده؟نمیدونم چند سال از عمرم باقی مونده؟فقط از خدا میخوام قبل همشون من از دنیا...
-
توکل بر خدایت کن کفایت میکند حتما
شنبه 11 آذر 1396 09:14
خدایا کی حالم دلم خوب میشه کی کابوس های روز و شبم تموم میشه خدایا میشه کمکم کنی؟تا الانشم تو کمکمون کردی که سرپا موندیم خدایا فتنه ای ک میندازن به زندگیمون(هرکسی) به خودش برگردون خدایا حس تنهایی بند بند وجودمو تسخیر کرده سرخوردگی تحقیر خیلی حقارت ها کشیدم ولی انگار 20 مرداد ضربه نهایی بود خیلی سعی کردم فراموشش کنم.تا...
-
خدایااااا
جمعه 10 آذر 1396 09:19
خدایا غلط کردم دربارش نظر دادم.تو خودت شاهد و ناظر بودی ولی از اینکه حتی کم(درنظر خودم) دربارش نظر دادم معذرت میخوام.خدایا هرگناهی کردم هر سرزنشی که کردم سرم اومد و ادب شدم واقعا.شبا نفسم بند میمومد از حجم فشاری که روم بود.ولی فهمیدم ک تقصیر خودم بوده.خواهش میکنم خدایا.تو میدونی تنها گناه من نبود.خواهش میکنم خدای...
-
یا انیس من لا انیس له
پنجشنبه 9 آذر 1396 22:56
خونمون سوت وکور بود.واحد بغلیمون امروز اسباب کشی کردن.از صدای اونا گاهی عصبی میشدیم.ولی یکم بعد گفت حالم خوبه.انگار زندگی جریان داره.راست میگفت.خونشون پر از صدای خوب بود.صدای زندگی.نه مثل ما که گاهی چندین ساعت درسکوت میگذرونیم.یا نهایتش به هم میپریم.میترسم خدای خوبم.میترسم.جز توکل به تو هییچ چاره ای ندارم.حتی اگر...
-
پست اول
یکشنبه 5 آذر 1396 23:15
مامان زنگ زده بود و با ذوق از خونه جدید میگفت.باورش شاید سخت باشه ولی انگار که برای یه بچه یه اسباب بازی شگفت انگیز خریده باشی,در همون حد ذوق داشت.مامانم خیلی سختی کشیده ولی تو خانوادش جزو پولدارها حساب میشه.بعد ببینین بقیه چی هست وضعشون.خداروشکر راضی هستیم از وضعیتمون ولی خانواده ای ک دختر داره باید وضع خونه زندگیش...